Sunday, January 6, 2008

اینجا اگر کسی به ما ایرانیان بگه که شنیده توی ایران دخترها توی سنین خیلی پائین ازدواج می کنند رگ گردنمون بالا می زنه و شروع می کنیم به بد و بیراه گفتن به پدر و مادر هر کسی که نمی دونه ایران کجا هست و ایرانی کی هست و اینکه ایرانیها اتفاقا چقدر هم آدمهای فهمیده و باشغور و متمدنی هستند.

حق هم داریم... جامعه ای که ما می شناسیم... به قول خودمون ریاضی خونده ها جامعه نمونه ما شهری هست که در اون بزرگ شده ایم ... دوستان دانشگاهمون و همکاران محیط کار...
چیزی که ازش نمی خواهیم چیزی بدونیم طرز زندگی مردم در شهرهای کوچکتر یا دهات دور افتاده با زندگی قبیله ای هست. اولین بار "عروس آتش " چیزی بود که منو به طرز وحشتناکی تکان داد... فیلمی که نتیجه تحقیقات برای یک فیلم مستند در مورد خودسوزی زنان در مناطق جنوب ایران بود. و بعد از آن فیلم "بمانی" داریوش مهرجویی که اونقدر تلخ بود که فقط می تونست واقعیت داشته باشه... بعد از "بمانی " مهرجویی مهمان مامان را ساخت که بقول خودش از تلخی بمانی رها بشه...

حالا چی شده که داغ من تازه شده؟ خوندن این گزارش: گزارشی از چندهمسری و عروسان خردسال در زاهدان

کتاب "بیداری ایران" یا "ایران من" شیرین عبادی را هنوز تمام نکرده ام. کتاب به آلمانیه و من اصولا نمی دونم که آیا به فارسی هم چاپ شده یا نه... به هر حال همش فکر می کنم که چقدر این زن زن شجاعی هست ... چقدر در نوشتن چنین کتابی و توصیف سالهای زندگیش و چالشهایش با حکومت شجاعت به خرج داده... الان دقیقا توی فصلهای جنگ ایران و عراق هستم و حس می کنم که تمام اعصابم کشیده شده...

1 comment:

نوشا said...

اگر گفتی چرا تو اسلام 4 تا زن بیشتر نمیشه گرفت ؟
چون اگه 5 تا شد ، 1ش رو باید خمس بدی