مسافرت
دو هفته است که نبودم... مسافرت. یه جای خاص از اسپانیا.... برای اولین بار بود که آب اقیانوس را می دیدم. جالب بود... آبی تر از آبی... و زیبا تر از زیبا. اما چیزی که هرگز توی زندگیم بهش فکر هم نکرده بودم که روزی منو تحت تاثیر قرار بده: دیدن گل خر زهره! من دیگه تقریبا باورم شده بود که گل خر زهره یه چیز کاملا اصفهانیه و اونم فقط توی محله های خیلی قدیمی با خونه های قدیمی... خونه های قدیمی با حوض های لاجوردی و گل خرزهره... اونقدر گلهای آشنا می بینم که دیگه اشکم در میاد از بسکه یاد قدیم ندیما و پدر بزرگم می افتم... شب هم خواب پدربزرگم را می بینم. نگرانه... نگران مامان بزرگ. پیرمرد تمام عمر نگران اطرافیانش بود... خدارحمتش کنه. مرد بزرگی بود.
No comments:
Post a Comment